با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود...

http://uupload.ir/files/ybfo_%D8%A8%D8%A7_%D8%AD%D9%84%D9%88%D8%A7.jpg

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود...

زهرا علی‌اکبری | روزنامه مردمسالاری | ۱۶ اسفندماه ۹۶

http://yon.ir/SmuKo

FarhangianNews1

من یک معلمم اما ....

من یک معلمم اما ....

همه با چشم دیگری به ما نگاه می کنند !

کل هفته را با تمام وجودم سرکلاس حاضر می شوم

از ساعت  7تا 12 سر کلاس هستم ، 5 ساعت از زندگی ام و جگر گوشه هایم می گذرم به خاطر اینکه عاشق تدریسم .

کل هفته در مدرسه هستیم . با تمام وجودمان عاشقانه تدریس می کنیم و بهترین دانش آموزان از مدرسه های ما هستند

همان درس ها،

همان ساعت های درس،

همان ارزشیابی و امتحان،

همان زحمت ها

شاید چندین برابر

 ولی نوبت حق و حقوق مان که می رسد می گویند شما معلمان مدارس خرید خدمات آموزشی هستید و......

مگر دولت ما دولت اسلامی نیست ؟ پس چرا حقوق ما معلمان غیر دولتی و رسمی یکسان نیست ؟

چرا حقوق ما 700 هزار تومان ولی حقوق معلمان رسمی 2300000 تومان ؟!

به خدا انصاف نیست !

چرا زنگ تفریح های ما باید از حقوقمان کسر بشود ؟!

چرا همه مسئولان چشم و گوش شان را به روی مشکلاتی  که در مدارس خرید خدمات آموزشی است ، بسته اند ؟

بیمه ما فقط 15 روز ریخته می شود و در اغلب مدارس اصلا بیمه ای وجود ندار د .اگر بیمه هم باشد به شرط کسر از حقوق ناچیز معلمان است و غالبا از بیمه شدن انصراف دادند چون کل حقوق رو باید به اداره بیمه می پرداختند.  چرا ؟

چون ما معلم خریدخدمات آموزشی هستیم !

نمی دانم گناه ما چیست ؟

چرا باید مورد بی مهری دولت مان باشیم؟

وقت شرکت در هزینه کلاس ها به عهده خود ماست و مدرک به ما داده نمی شود .

فقط موظفیم تعلیم ببینیم و در طول سال به نحو احسن اجرا کنیم .

وقت ارزیابی که می رسد حسابی بازخواست می شویم و باید بدون اینکه مو لای درز کارهایمان برود شسته و رفته یک معلم کارآمد باشیم !

ضمانت و امنیت شغلی نداریم و بلافاصله نیروهای جایگزین پشت در مدرسه ایستاده اند !

دیده شده موسس یا مدیر به راحتی عذر نیروی 10 سال سابقه را خواسته است . مگر ما معلم نیستیم  ؟

مگر شغل ما شغل انبیا نیست ؛ چرا این همه فاصله بین معلم رسمی و غیر دولتی خریدخدمات آموزشی وجود دارد ؟

بغضم شکسته ...

خسته ام

خسته،از همه چی مان می گذریم به خاطر اینکه عاشق معلمی هستیم ؛چرا امنیت شغلی نداریم؟

چرا مرخصی زایمان نداریم؟

حتی از داشتن کارت پرسنلی هم محرومیم !

عمر و جوانی خود را در این مدارس می گذرانیم ولی چهار ماه از سال بیکار و در این مدت حقوق و بیمه نداریم چرا چون معلم خریدخدمات آموزشی هستیم ...و حقوق تعویق افتاده را باید سال بعد دریافت کنیم پنج ماه از سال تحصیلی میگذرد و ما همچنان چشم انتظار حقوق ناچیزمان هستیم

اینها فقط بخشی از هزاران مشکل ما است و همواره به علت نداشتن ثبات شغلی و امنیت شغلی دارای دغدغه و اضطراب و فاقد هرگونه دلخوشی،همواره درهای آینده به روی ما بسته و تاریک است .

ساعت های ورزش  در مدرسه حضور داریم وخودمان هم معلم ورزش میشویم؛ چرا ؟

چون می خواهند از پرداخت حقوقی که حق ماست خودداری کنند. که ساعت کاری ما تمام وقت محسوب نشود و بگویند شما ساعت کاری تان پاره وقت هست و بیمه 30 روزه تعلق نمی گیرد و خیلی چیزهای دیگر......

من یک معلمم اما..

از طرف یک معلم

نه به عوام فریبی

 

 

حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

برگرفته از کانال "جەڵدیان"

ترجمه: علی بهرامی / همکار مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش

در مدرسه ابتدایی دخترانه معلم بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم.

با این هدف که آخر سال آن را در مراسم فارغ‌التحصیلی اجرا کنند.

پدر و مادرشان هم دعوت آن مراسم بودند و بچه‌ها باید در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا می‌کردند.

چندین بار تمرین کردیم تا بچه‌ها سرود را بطور کامل یاد گرفتند.

روز مراسم بچه‌ها را آورده و طبق چینش قبلی مرتبشان کردم.

باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.

ناگهان دختری که از بهترین‌های مدرسه بود از جمعشان جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.

دست و پایش را تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد.

 بچه‌ها هم سرود را می‌خواندند و بعضی ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندیدنشان هرچه ریسیده بودیم پنبه شود.

 سرم از غصه سنگین شده بود و از طرفی هم نمی‌توانستم جلوی چشم مردم با او برخوردی بکنم.

از طرفی تعجب می‌کردم که چرا از این دانش‌آموز باهوش و سرآمد این رفتار سر می‌زند؟! چرا از رفتارش حیا نمی‌کند؟

او که الگویی از خوبی بود و از محبوترین بچه‌های مدرسه بود!!!

 رفتم روبه رویش، به او اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید!

به قدری عصبانی‌ام کرده بود که دهانم خشک شده بود.

خونسردی خودم را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود، خودش را از دستم رها کرد و رفت کمی آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد!

فضا پر از خنده حاضران شده بود.

نگاهی به جمع انداختم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود.

 از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش می‌کنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه،

من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود.

ناگهان متوجه شدم خانمی که کنارم بود مادر همان دختر بود که جلو آمده بود و کاملاً جوگیر شده بود.

بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد،

دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.

همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:

چرا اینجوری کردی؟!

چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!

دخترک جواب داد:

آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!!

معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم: آخر دختر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟!

چشمهایم گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن! بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است،

چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و حس کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم.

 تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود،

این زبان اشاره است، زبان "کرولال‌ها"

همین که این حرف‌ها را شوکه شدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!

آفرین دختر!

چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!

فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،،

نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!

از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را هم به او اعطا کرد!!!

بعد از مراسم، با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند!!

درس این داستان این بود:

زود عصبانی نشویم، زود از کوره در نرویم، تلاش کنیم زود قضاوت نکنیم، صبر کنیم تا همه‌ی زوایا برایمان روشن شود تا ماجرا را درست بفهمیم!!

نگاه، آموزش و پرورش

irmoen

بازداشت یک فعال صنفی معلمان

بازداشت یک فعال صنفی معلمان

روز یکشنبه (دوازدهم اسفند) محمد حبیبی (فعال صنفی معلمان) در محل کار خود (مدرسه) بازداشت شد.

حبیبی، عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان تهران است.

تشکل‌های صنفی معلمان با صدور بیانیه‌هایی این بازداشت را محکوم کرده‌اند.

از دلایل بازداشت او هنوز اطلاعی در دست نیست.

منبع: ایلنا

15 اسفند 96                

لینک خبر: https://www.ilnanews.com/fa/tiny/news-600103

خبرنامه فرهنگیان خراسان