مدرسه، پادگان نیست جناب فرمانده!

مدرسه، پادگان نیست جناب فرمانده!

محمد حبیبی، فعال صنفی معلمان

سالها و دهه ها ،صبح به صبح، به صف کردن دانش آموزان و بیرون کشیدن شعار مرگ از حنجره آنان، سالها و دهه ها ، آموزش ایدئولوژیک و تالیف هزاران کتب مذهبی. سالها و دهه ها ،صرف هزاران میلیارد از بودجه مملکتی و هر سال تلفات جانی و مالی برای درک شهودی! از یک منطقه نظامی، کافی نبوده است و طرحی نو لازم است.

این بار نظامیان در مدارس حاضر می شوند تا مستقیماً بر روند تربیتی دانش آموزان نظارت کنند. این را سردار غیب پرور، می گوید :

« از هر مسجد ۲ یا ۳ بسیجی به کمک اولیا و کادر آموزشی مدارس می روند ، تا آنان را در کارهای تربیتی یاری رسانند.»

به مدرسه می آیند تا بصیرت و ژرف نگری در میان دانش آموزان را فراهم کنند.

این را نیز همان فرمانده بسیج می گوید ، بصیرتی که خود به آن نیازمندترند. که اگر داشتند، می دیدند آمار تصاعدی اعتیاد و فحشا و خشونت را بعد از سی و هشت سال آموزش رسمی. که اگر داشتند ،مجبور نبودند همین روزها ،جمع کنند دانش آموزان را از کف خیابانها.

که اگر داشتند ...

حالا که ندارید، که نداشتید، که نخواهید داشت، مدارس را به معلمان واگذارید.

 مدارس از آن ماست جناب فرمانده!!

اخبار_فرهنگیان

مرگی در سکوت؛


http://uupload.ir/files/6g96_%D9%85%D8%B1%DA%AF%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B3%DA%A9%D9%88%D8%AA.jpg

مرگی در سکوت؛

پاسخ مسئولان به اعتراضات بازنشستگان!

محمد حبیبی، فعال صنفی معلمان

این تصویر یک زن است. یک معلم، یک بازنشسته که سی سال درس داد بی آنکه لحظه ای نا امید شود. درس می داد، رنج می کشید و دل خوش بود به خنده های کودکانی که قد می کشیدند و می آموختند.

این تصویر یک زن است. یک معلم، یک بازنشسته که سالهای بازنشستگی اش، به جای فراغت و آسایش در تجمعات اعتراضی گذشت. می آمد، می ایستاد، دوشادوش همکارانش، صدایش را بلند می کرد تا شاید گوش شنوایی باشد.

این تصویر یک زن است. یک معلم، یک بازنشسته که حالا دیگر نیست. نیست تا اعتراض کند و دردش را فریاد زند. آن زن مُرد با یک بیماری خاص. با یک بی رضایتی تمام. آنگونه که تصویرش نشان می دهد. بیماری او مرض همه ی مردمان این سرزمین است. درد تبعیض و بی عدالتی.

او مُرد و پاسخ اعتراضش در همه این سالها چیزی جز مرگ نبود. مرگی در سکوت. چیزی که در انتظار همه ی ماست.

http://l1l.ir/3ue5

اخبار_فرهنگیان