درد دل یه مدافع آموزشی در خصوص #آموزش_مجازی
محسن یوسفی
برایتان اتفاق افتاده بخواهید به یک نفر که قدرت بیناییاش را از دست داده و گوشهایش سنگین است مطلبی را بفهمانی؟ سخت است، نه؟ حالا اگر شک داشته باشی که طرف مقابلت واقعاً کور و کر است یا وانمود میکند، خیلی سختتر میشود، نه؟ آموزش آنلاین و مجازی دقیقاً همین است؛ طرف مقابلت میگوید میکروفونم مشکل دارد. وبکمم هم نقص دارد و فعال نمیشود. راست میگوید یا نه؟ خدا داند؛ دروغ که در این جامعه نهادینه شده است! و تو چارهای نداری جز قبول کردن بهانههای او. هر یک دقیقه هم پیام متنی میفرستد که صدا ندارد یا با کیفیت پایین دریافت میکند. با تجربهٔ شیطنتی هم که از سال قبل از او در ذهن داری، دو دلی که باور کنی یا نه.
باید درس بدهی به مخاطبی که نمیدانی خواب است یا بیدار. در واتساپ و اینستاگرام میچرخد یا با دوستانش چت میکند. ناگزیری مثبتاندیشی کنی و به درسدادنت ادامه دهی. اما دلت با این نوع تدریس همراهی نمیکند.
حتی ثانیهای اگر ساکت شوی، فوراً از آن طرفِ سیستم صدای دانشآموزان بلند میشود که: آقا/خانم، ما صدا نداریم. آقا/خانم، اینترنت ما ضعیف شد. آقا/خانم ...
مجبوری یکنفس حرف بزنی، جای مباحثه و پرسشوپاسخ نیست؛ حجم مطالب بسیار بالا، غیرکاربردی، بیخاصیت و بیارزشِ اکثر کتب درسی، مجبورت میکند در فکر تمامکردنِ کتاب در مهلتی مشخص باشی. و متکلموحده شوی. کلاس تمام میشود درحالیکه تارهای صوتی و حنجرهات ملتهب شده و با چندین سرفه نمیتوانی خِلطهای چسبیده در گلو را از جا بکنی.
ساعتِ یک بعد از نیمهشب است. پبام یک دانشآموز را روی گوشی مشاهده میکنی! با اینکه قبلاً گفتهای بعد از ساعت ۱۴ پیامی ارسال نکنید، التماست میکند یک فرصت کوتاه به او بدهی تا تکلیفش را ارسال کند. دلت نمیآید بگویی نه. یک هفته وقت داشته و بیخیال بوده. باز هم میگویی «اشکال نداره تا فردا بفرست.» اما، فردا پدرش زنگ میزند مدرسه و میگوید: فلان معلم نیمهٔ شب به پسرم استرس وارد کرده است و از او تکلیف خواسته!!! اینجاست که دلت میخواهد وجدان و عاطفه را ببوسی و دور بیندازی.
اینها همه، گوشهای از هزاران دردسر آموزش آنلاین برای من معلم است. در خانه مزاحم زن و فرزند هستی که مبادا سروصدایشان موجب اخلال در آموزش شود. امتحاناتی که نمیدانی چه کسی جواب داده است. صدها عکسنوشتهای که دانشآموز فرستاده و مجبوری از دریچهٔ کوچک موبایل، چشمانت را کور کنی و تصحیح نمایی.
و هزینهٔ سرسامآور اینترنت، استهلاک گوشی و لپتاپ و تبلت و......
برای منی که معتاد تدریس و دانشآموز و مدرسه هستم، تدریس مجازی شببه بوییدن گلهای مصنوعی، شبیه استیکرِ بوسه در بستر شبکهٔ مجازی است. برای من که یک عمر با نوجوانان پرشور و نشاط سروکار داشتهام، گفتگو با دانشآموز از پشتِ «شیشهٔ چندجدارهٔ زندانِ آموزش آنلاین »، بیشتر یک زجر و تنبیه است تا تدریس. خستگی این چندماه مجازی، بیش از خستگیِ دهها سال تدریس حضوری در کلاسهای چهلنفرهٔ مدارسِ سنوات قبل است.
اما تو، بله شما خانوادهٔ محترم، شما مادر گرامی؛ فکر کنم بهخوبی به زحمت و تلاش معلمان پی بردهای و شغلِ طاقتفرسای آنان را حداقل در این چند ماه تجربه کردهای، این را از فایلهای صوتیِ سراسر پرخاش و ناسزا که نثار فرزندت میکنی و در فضای مجازی انتشار میدهی، میشود فهمید! از آتش زدن کتاب فرزند در حیاط خانه!
پس اگر دوباره مدرسهها باز شد، حتماً یک سر به مدرسهٔ فرزندت بزن و معجزهٔ معلم و اوج عاطفه و آرامش و بردباری انسانی او را در کلاسِ فرزندت به تماشا بنشین. و اگر غرورت اجازه داد بر دستانش بوسه بزن.
Razavieduu