هفته معلم
"وصال او ز عمر جاودان به"
نگویم چیزی از اولاد و نان به
سخن از عشق میخواهم بگویم
که حرف از عشق با نسل جوان به
معلم هستم و در شغل ما هست
کلاس درس از باغ جنان به
به سر دارم هوای جوی آبی
ولی استخر باشد یا که وان به
دلم دلدار میخواهد ولی صبر
ز خرج رَخت و نان و زایمان به
میان دشت با دلدار خوب است
هتلهای گران اصفهان به
روم دنبال او با اسب تازی
ولی گفته: "بیایی با مگان به"
بدو گفتم: "عزیزم عشق خوب است!"
بگفت: "آری؛ ولی ثروت از آن به
کنار یار نان و هندوانه
نمی چسبد، نهار رستوران به"
در آخر گفت: "خرج رنگ و مش را
نداری پس برو دیگر! همان به،
که تنها و عزب باقی بمانی
که یار پولدارِ شارلاتان به"
خلاصه اینکه قطعا یک معلم
مجرد باشد و بی خانمان به
مدیر آمد، سخن شد کات، زیرا
دبیر لال از بلبل زبان به
حافظ
فهیمه انوری
وطنز
vatanz_ir